امروز عید دیدنی بچه ها بووووووووووووووووود
وای چقدر دلتنگ هم شده بودیم
من و مسعود بیشتر دلتنگ هم بودیم
اون تو ایام تعطیلات کربلا بود
برام مهر و تربت مخصوصی آورده بود
می گفت اصله و از قتلگاه برداشتن
خیلی دوست خوبیه
می گفت همه جا یادم بوده و برام زیارت خونده
من خیلی دوستش دارم
راستش خیلی پررو هست
مدرسه از دستش در عذابه
همه از طرح های عجیب و غریب او کلافه میشن
ولی من همراهش هستم همه جا
الان هم می خواد برای فاطمیه نمایشگاه بزنه
یه مقدار پارچه از کربلا آورده
باید از فردا بریم مدیر مدرسه را راضی کنیم
وای چقدر مشکله
وای وای
از لجبازی خودم خسته شدم
حرف حساب گوش نمی کنه
دنبال بازی گوشی
همپای دوستان نه بهتره بگم دشمنان
همدست با هوس
هم سخن با شیطان
وای من با خودم قهرم
قهر قهر تا روز قیامت
برا مدرسه آماده شدم
و منتظر
منتظر دیدن دوستان
و جناب دبیر
و آقای مدیر
و امام جماعتمون
اون که از امام زمان یاد می کنه
و اشک چون دونه های باران
صورتش رو خیس می کنه
من با اون انس دارم
سید نازنینی هست
با ریش سفید
و صورتی نورانی
او زیباست
دلم براش تنگ شده
برای زیبایی کلامش
که با رفتار زیباترش
کاملا هماهنگه
ای کاش شعار همگانی همین بود
گناه کمتر زندگی بهتر
من از این همه سیاهی گناه خسته شدم
به بهانه های مختلف گناه می کنیم
جلسات خانوادگی به غیبت و تهمت آلوده هست
رفت و آمدها با نگاه حرام زشت شده
و در خلوت ..............
باید ..................
نباید............
آهای دوستان خوبم
من برگشتم
و باز هوای نوشتن
نوشتن جمله
برای بیان احساسی که تو دلم میشه دیدش
و البته خیلی وقت ها خودم هم نمی تونم ببینمش
مگر اینکه بخوام به شما نشونش بدم
اونوقت میاد سر نوک قلم مجازی
و میشه دیدش
باور کنید
گاهی وقت ها
با هم می بینمش
وای چه حس قشنگی
حس دیدن آنچه تو دل نقش می بنده
دیدن تصویری از خدای خوبم
نه دیگه ادامه نمیدم
بقیشو خودتون ببینید