توی خیابان
تو شهری غریب
با یه کلاهبردار برخورد کردم
او می خواست یه ساعت بدلی رو به عنوان ساعت ژاپنی به من بفروشه
فکر می کرد با بچه طرفه
آخه من تنها رفته بودم بازار
منم سرکارش گذاشتم
حسابی که سرمو شیره مالید تا کلاهشو بزاره سرم
مچشو گرفتم
علائم قلابی بودن ساعتو نشونش دادم
اونم از رو نرفت
منو رها کرد رفت سراغ یه بنده خدای دیگه
خیلی برام عجیب بود
اصلا کم نیاورد
باور کنید من کم آوردم